شب بود سیب را ندیدم ماه را گاز زدم!
شب بود سیب را ندیدم ماه را گاز زدم!
چند قدم روی آب
   باران


باران

توگفتی پاییزهای تمام سال های تمام زندگی ات حالت بد شده است. من همیشه پاییزکه می رسد خوب و سرخوشم . با این حساب قراراست ما توی این فصل با هم دعوا کنیم. حال هم را نداشته باشیم و برای هم ساز مخالف بزنیم. ما قرار است با هم دیگر باران را تماشا کنیم اما هرکدام چیز متفاوتی از او بشنویم. بیا دم پنجره باران می بارد. بیا گوش کن . به من بگو چه می شنوی من به تو می گویم چه می شنوم . ان وقت ما هر کدام چیزی داریم که به هم بگوییم . این شاید دوباره مارا به هم نزدیک کند. به من نزدیک شو نه شاید به خاطر خودم به خاطر باران!!

 



نظرات شما عزیزان:

زیبا
ساعت22:10---13 مهر 1390
سلام .خیلی فضازیباو قشنگی انتخاب کردی .بخصوص اون فرشته ای که بالای وبلاگت گذاشتی.ای ول خداقوت.
پاسخ:مرسی با نظرات و بازدیدهای شما بهترهم میشه .


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شده 1 فروردين 1385برچسب:, توسط نیلوفر
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.